هفته قبل کیک پختم و مقداریش رو بردم برای صابخونه مون تا کیک رو دید گفت خیلی عالیه باید دستورشو به منم یاد بدی
منم با اعتماد به نفس گفتم باشه هر وقت شما خواستین من درخدمتم .
خلاصه یکی دو روز بعدش زنگ زد اومد بالا من هم براش توضیح دادم همه چی رو و دستورش رو نوشتم و گفتم بعد از ظهر بیا برات عملی نشون بدم
از قضا رفتم خونه مادر شوهرم و بعد از اون با جاری و خواهر شوهرم قرار گذاشتیم بریم بیرون من اومدم خونه تا اماده بشم
یادم افتاد قول دادم زنگ زدم و دعوتش کردم که بیاد . وسایلاش رو اورد و من شروع به کار کردم از این طرف جاری اینام مرتب زنگ میزدن و من نمیتونستم بگم دارم کیک اماده میکنم انقد هولم کردن که نگو ....
زرده و سفیده رو جدا کردم گذاشتم کنار
همسایه مون وانیلش خارجی بود من به خیال خودم وانیل رو به cزرده اضافه کردم و شروع کردم به زدن
میگم خانومی مطمئنی این وانیل ؟
میگه اره !!!!!!!!
شکر و روغن رو اضافه کردم تلفن زنگ زد اومدم ارد رو ریختم دیدم سفت شد واییییییییی خدا من شیر اضافه نکردم
زودی شیر رو ریختم گفتم اشکالی ندارهادامه میدیم
بعد پره های ی همزن رو عوض کردم اومدم سفیده رو بزنم تا پف کنه
چشمتون روز بد نبینه دیدم 5 تا زرده اکسترا رو دستم مونده




خدایاااااااا دیگه مردیم از خنده
بهش گفتم میگم این وانیل چرا زرده رو اینجوری کرد نگو سفیده زیر دستم بود






ا