چند وقت پیش با دوستم داشتیم راه میرفتیم به از سمت پاساژ به سمت ماشین ( چرا دروغ دوس پسرم ) یهو سر یه چیز مسخره دعوامون شد و من هرچی میگفتم این درسته زیر بار نمیرفت و میگفت الا و بلا که نه حرف من درسته منم که دیدم زورم بهش نمیرسه همه انگشتاو کف دستمو گذاشتم رو زنگ یه مجتمع 40 - 50 واحدی و پامو گذاشتم به فرار تا اون اومد به خودش بجنبه که من چیکار کردمو بخواد موضوعو هضم کنه و فرار کنه کلی فحش و بد و بیراه از نگهبان ساختمون نثارش شد حالا هی میگفت آقا بخدا.... هی یارو فحش میداد هی میگفت بابا..... هی یارو میگفت از قدت خجالت بکش از سنت خجالت بکش ......

فکر کن با شلوار پارچه ای و ته ریش

هی فرار میکرد تا رسید به پیچ کوچه منم همونجا بغل ماشین وایساده بودم تا منو دید دوید دنبالم حالا بدو کی ندو

میگفت دستم بهت برسه خفت میکنم منم هی فرار میکردم پیرزنه تو کوچه اینجوری

پیرزنه اومده بود جلو میگفت پسرم پسرم وایسا آرامش خودتو حفظ کن زندگی پستی بلندی داره باید با هم بشینید موضوعو حل کنید

اون بدبختم نفسش بالا نمیومد که بتونه به پیرزنه بگه من باهاش چیکار کردم

منم تا دیدم فرصت مناسبه سریع رفتم پشت پیرزنه قیافمو مظلوم کردم

گفتم خانوم به خدا هر روز منو کتک میزنه میخوام برم خونه مامانم بهم اجازه نمیده یه ماهه ماذپمو ندیدم
قیافه خانومه

میگفت تو خجالت نمیکشی به تو میگن مرد؟ این دختر با هزار تا آرزو اومده خونت دختره گناه داره
قیافه دوستم

ودوباره

میگفت قسممم میخورم میکشمت خودم خفت میکنم
بیچاره پیرزنه میگفت بابا ولش کن گناه داره
و قیافه من

بعد دیدم هی داره میگه میکشمت شیمااااا میکشمت و منم از دویدن خسته شده بودم

یهو وایسادم قیافمو مظظلوووم کردم گفتم دلت میاد؟

بیچاره یهو گفت نه عزیزمممم دروغ گفتم شوخی کردم منم اینجوری

زنه میگفت بااااریک الله به شما جوونای خوب با هم مهربون باشید پسرم الان تو ام برش دار ببرش خونه مادرش دلش شاد بشه با هم آشتی کنید

اونم هی حرص میخورد

واااای چه حالی داد خدااااااا

حقش بود میخواست رو حرف من حرف نزنه